اميرعلياميرعلي، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 21 روز سن داره

گل پسر مامان

ادم ها را مسخره نکنید . مسخره ها را ادم کنید😉

بدون عنوان

چند روزی هست که یکی دیگه از دندونای گل پسرم جوانه زده . کوچول من تازگی ها همش می خواد که بغلش کنم و با هاش بازی کنم . دیشب برای اولین بار روروک اش را گرفت و بلند شد . کارای بامزه زیادی کرده ولی متاسفانه من وقت نوشتن اش رو پیدا نکردم . دو تاش که یادم مونده رو می نویسم .  چند روز پیش روی پاهام انداخته بودم و می خواستم بخوابونم  که اولش گریه کرد بعد هم صداش رو انداخت تو گلوش وچشماش رو بست و شروع کرد بلند بلند غر زدن . یکدفعه انگار از اینکار خوشش آمده باشه . چشاش رو باز کرد و خنده بلندی کرد . و دوباره شروع کرد غر زدن  پریشب هم پای عروسک خاله اش را برداشته بود و ازش به عنوان قلاب استفاده می کرد تا یک اسباب بازی دیگر رو که در...
24 فروردين 1390

بدون عنوان

نگرانی من بی مورد نبود  و پسر گلم سرما خورده الان چند شبی هست که دیگه راحت نمی خوابه . هی نق می زنه دوشب قبل سرفه می کرد ولی از دیشب سزفه اش بند آمده بود ولی چون دماغش کیب بود نمی تونست راحت بخوابه . قربونش بشم یکم بی حوصله هم شده. مدام نق می زنه. می خواد که بغلش کنم.
10 فروردين 1390

بدون عنوان

بالاخره عيد هم از راه رسيد و امير علي اولين عيد نوروز رو تجربه كرد . ما امسال سال تحويل شيراز بوديم .  سر راهمان به شيراز يك اقامت يك روزه هم در اصفهان داشتيم . ني ني  كوچولوم رو به عالي قاپو و مسجد امام برديم هوا خيلي عالي بود . گل پسر من هم توي كالسكه اش خوب و راحت مي خوابيد . توي شيراز هم به حافظيه برديم .فكر كنم تو شيراز خيلي بهش خوش گذشت . مدام بغل من بود و از سر و كول من بالا مي رفت . تو شيراز دو تا بادكنك گازي بهش داديم آنقدر ذوق كرده بود و سرو صدا راه انداخته بود و دست و پا مي زد كه نگو و نپرس . هرچقدر نخ بادكنك رو مي كشيد كه خود بادكنك رو بغلش كنه نمي تونست . امير علي كه يك هفته قبل از سال جديد  مريض شده بود...
7 فروردين 1390
1